محل تبلیغات شما

امروز صبح که از خواب بیدار شدم دختر خاله نون- یکی از قربانیان تقلب و دختر خاله میم که کلاه بزرگی به سرش گذاشته اند - پیغام گذاشته بود روی تلفنم که چند تا سوال حقوقی دارد و اگر ممکن هست من یک زنگی بزنم. زنگ نزدم. خسته هستم. خسته از خواب بیدار شدم. خسته از تخت در امدم و  دو تا فنچان قهوه شیرین هم دردم را دوا نکرد. می دانم دیروز ظهر خاله میم در دفتر وکیل قرار گذاشته و در حضور وکیل  با شوهر خواهر متقلبش صحبت کرده و بعد هم به خانه خواهرش رفته و تعریف کرده که شوهرش چه بلایی سر خاله میم و خانواده اش اورده

دوست ندارم بدانم چه شده  اصلا وحشت دارم بدانم چه شده بعضی می گویند احتمالا خاله ام بعد این کار شوهرش بگذارد برود بغضی دیگر میگویند احتمالا افسرده شود و سر به بیابان بگذارد و بغضی هم میگویند نه بابا اگر فلانی هست که انکار میکند شوهرش این اشتباهات را کرده و مال مردم را خورده و تازه یقه قربانی را هم خواهد گرفت که چرا تهمت می زنی به شوهرم من اما هیچی نمی دانم و اصلا هم دوست ندارم بدانم و صبر میکنم که خودشان به من بگویند. کثافت را هر چه بیشتر به هم بزنی بوی گندش بدتر خانه و زندگی ات را میگیرد. مطمبن هستم که یک سری زندگی ها هست که در این لحظه به باد فنا رفته و دیوارشان امده پایین . فقظ همین

ایران که بودم هر ده جلد کلیدر را خریدم و با خودم اوردم اینجا و الان سه ماهی هست که در کتاب خانه ام در حال خاک خوردن هستند و من لای شان را هم باز نکردم. نمیدانم چرا وحشت دارم از خواندنشان و اینکه به نظرم مثل قورباغه هستند و باید قورت شان بدهم نه این که بخوانم و لذت ببرم. کلا به شکل وظیفه و عذاب وجدان برایم در امده اند به جای تفریح .در ادامه خواندن هایم به اواسط کتاب تاریخ فلسفه رسیده ام اما احساس میکنم زیر بار معانی و درس های سنگین اش خورد شده ام و در حال در جا زدن و دور خود چریخیدن هستم . ان قدر که  کتاب دنیای سوفی را که می خوانم برایم مثل زنگ تفریح هست و تقریبا تمامش کرده ام.

چون اصلا کتاب برای خواندن نداشتم!!! امدم کتاب خانه محلمان و سه تا رمان و یک کتاب فلسفه امانت گرفته ام. رمان ها عبارت هستند از هرس از نسیم مرعشی  شوهر عزیز من نوشته فریبا کلهر و افسون سبز تکین حمزه لو  و چون که اصلا و ابدا!!! کتاب فلسفی ندرام کتاب چنین گفت زرتشت نیچه را هم امانت گرفته ام که جایی وقت شد بخوانم. جایی در ذهنم این ایده جا خوش کرده که یک کم رمان خوانی برای عوض کردن حال و هوای سنگین فلسفه و درس های سخت ان خوب خواهد بود . یک کم اباطیل بخوان همان داستان های عشقی نافرجام و الی الاخر تا از این رخوت و خستگی و نامیدی فلسفه خوانی نجات پیدا کنی

پیشنهاد یک وبسایت: http://tarjomaan.com

اگر به این وبسایت بروید شما را به کانال تلگرامشان راهنمایی خواهند کرد که در ان جا مقاله های خوبی در زمینه فرهنگی علوم انسانی و فلسفی را گذاشته اند با درج اطلاعاتی کلی در مورد ان مقاله و مدت زمانی که خوانش ان طول خواهد کشید و بعد یک خانوم یا اقای خوش صدا برای شما ان مقاله را می خواند. درست مثل  یک پادکست عمل میکنند. کیفیت مقالات و خوانش و موضوع انها همه عالی هست . 

این داستان دنباله دارد

معامله قرن در خانواده ما

فلسفه به زبان ساده : اسپینوزا

هم ,ام ,کتاب ,هست ,ان ,یک ,خاله میم ,را هم ,که در ,هست که ,خسته از ,دوست ندارم بدانم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها